Showing 6 Result(s)
adult-baby-care-226618

متغیرهای مربوط به خودکشی: ناامیدی

افسردگی یک پیش¬بین معنادار برای خودکشی است. اما چیزی که در افسردگی موجب سوق داده شدن به سمت خودکشی می شود، ناامیدی است. سطح بالای ناامیدی در افراد بدون درنظر گرفتن شدت افسردگی به صورت مستقیم با نیت خودکشی رابطه دارد. ناامیدی به صورت منحصر به فردی با نیت خودکشی تداعی دارد و پتانسیل کامل کردن خودکشی را در سال های بعد پیش بینی می¬کند. ناامیدی نوعی شناخت است و باوری است که طبق آن آینده تیره و تار است و مشکلات هرگز حل نخواهند شد. ناامیدی به دو صورت صفت و حالت وجود دارد. صفت ناامیدی ویژگی است که فرد برای پردازش منفی تجربه¬های آینده دارد و حالت ناامیدی درجه¬ای از ناامیدی است که برای چند دقیقه فعال می¬شود (مثلا قبل از بحران خودکشی). البته ناامیدی اگر چه یک مولفه¬ی مرکزی برای فهم خودکشی است ولی الزاماً با همه موارد خودکشی همبسته نیست، به¬ویژه خودکشی¬هایی که بیشتر جنبه¬ی تکانشگری دارد و تصمیم قبلی برای آن وجود نداشته است (ونزل براون و بک، ۲۰۰۹).
نا¬امیدی پیش¬بین قوی و کاملاً مورد تأیید رفتار خودکشی¬گرایی است (بک و همکاران ، ۱۹۹۰؛ براون و همکاران ، ۲۰۰۴). بسیاری از بیماران خودکشی¬گرا، ناامیدی شدیدی را گزارش می¬دهند.
هدف متخصص بالینی نه تنها تعیین میزان (درجه) ناامیدی بیمار، بلکه همچنین هدف قرار دادن مستقیم این فرآیند فکری از طریق القای حس امید برای بهبود و حل مشکل است. ناامیدی با حل مساله ضعیف¬تر هم رابطه دارد. نا¬امیدی مشخص می¬کند که افراد چگونه با مسائل رو¬به¬رو می¬شوند. وقتی ناامیدی شدید است، افراد طیف راه¬حل¬های پیشنهادی که در دسترس خود تصور می¬کنند، محدود می¬شود. در یک مطالعه، بیماران افسرده¬ای که از ناامیدی شدید رنج می¬بردند، در مقایسه با افرادی که ناامیدی کمتری را گزارش می¬دادند، بیشتر در حوزه¬های زندگی خود احساس مشکل و سختی می¬کردند (تریکا و نکاندا ، ۱۹۷۳). آنها همچنین در مورد چشم¬انداز حل مشکلات خود، انتظارهای مثبتی نداشتند و خودکارآمدی ضعیف¬تری را برای خود احساس می¬کردند. رود، رجب و داهم (۱۹۹۴) گزارش دادند افرادی که به خودکشی فکر می¬کنند، تمایل دارند راه¬حل¬ها را منفی¬تر ارزیابی کنند، بنابراین ناامیدی به گونه¬ای روی حل مسأله تاثیر می-گذارد که فرد نه تنها بسیاری از مسائل زندگی خود را مشکل¬آفرین تصور می¬کند، بلکه همچنین احساس می¬کند قادر نیست آنها را کاهش دهد و معمولاً پیامدهای منفی تلاش خود را پیش¬بینی می¬کند (مک آلیف و همکاران ، ۲۰۰۸).

blue-blur-cement-1438404

نظریه های مربوط به خودکشی، خود

خود با پیچیدگی عظیمش (مورای ،۱۹۳۸ به نقل از مارش، ۲۰۱۰)، عاملی لازم و ضروری در سناریوی خودکشی¬گرایی است. قدرت خود، عامل محافظ در برابر خودکشی است. دیدگاه بیولوژیکی نیز این استدلال را آورده است. برای مثال، وان پراگ (۱۹۹۷ به نقل از مارش، ۲۰۱۰ ) آشکارا بعدی بیولوژیکی را برای افراد خودکشی¬گرا ارائه داده است: افزایش حساسیت در برابر عوامل تنش¬زا، اضطراب، نا¬استواری هیجانی و کنترل پرخاشگری. افراد خودکشی¬گرا اغلب ضعف نسبی در ظرفیت غلبه بر مشکلات شخصی و محدودیت کنترل تکانه¬ دارند. خود فرد، احتمالاً به¬خاطر تعداد ثابت رویدادهای آسیب¬زای زندگی مانند از دست دادن، طرد، سوء¬استفاده و بهره¬کشی و شکست خوردن، تضعیف شده است. این موضوع همچنین نشان می¬دهد سابقه مشکلات آسیب¬زا و درد، فرد را در معرض خطر خودکشی قرار می¬دهد. این شرایط احتمالاً توانایی فرد برای ساخت مکانیزم¬هایی برای کنار آمدن روانی یا هیجانی را ناقص می¬سازد و از طرفی نیز، حساسیت و آسیب¬پذیری وجود دارد. بنابراین یک خود ضعیف همبستگی مثبتی با خطر خودکشی دارد ( مارش، ۲۰۱۰ ).

art-artistic-black-and-white-311391

نظریه های مربوط به خودکشی، ناتوانی برای سازگاری

ناتوانی برای سازگاری (یا آسیب روانی)
تمام انواع دردها، ناراحتی ها، اختلال ها و موارد مشابه، فرد را در معرض خطر خودکشی قرار می دهند. مطالعه های تحلیل روان شناختی، نشان می دهند که حداکثر تا ۹۰% از افردی که خودشان را می کشند، برخی نشانه های آسیب روانی یا مشکلات سازگاری را دارند (هاوتون و ون هرینگ ، ۲۰۰۰؛ واسرمن ، ۲۰۰۱ به نقل از مارش، ۲۰۱۰).

طبق این مطالعه ها، حداکثر تا ۶۰% از خودکشی ها ظاهراً با اختلال های خلقی و حالت روانی مرتبط بودند (ولی در نوجوانان، این رقم کمتر، یعنی حدوداً ۴۰% به دست آمد). بر خلاف اینکه اکثر خودکشی ها به بهترین وجه در طبقه بندی بیماری روانی (اختلالات خلقی) جای می گیرند (برای مثال اختلال افسردگی یا دو قطبی) ولی اختلال های هیجانی/ روانی دیگری نیز شناسایی شده اند. برای مثال اختلال های اضطرابی، اختلال اسکیزوفرنی (به ویژه نوع پارانوایید)، اختلال استرس پس از سانحه، اختلال شخصیت مرزی و اختلال شخصیت ضداجتماعی با خودکشی مرتبط هستند (لینارز، ۱۹۹۸ به نقل از مارش، ۲۰۱۰). اختلال اسکیزوفرنی دارای نرخ بالایی است (در حدود ۵% و نرخ ۱۰% غالباً ذکر نشده است) (پالمر و همکاران، ۲۰۰۵ ).

علاوه برآن، اختلالات دیگری وجود دارند که مشخص نشده اند و خطرناک خواهند بود. از داده های تحلیل روان شناختی، می آموزیم که حداقل ۱۰% از خودکشی ها فاقد اختلال قابل تشخیص در TV- DSM یا DSM-5 و یا هر طرح طبقه بندی دیگری است. فرد به خاطر این درد فلج می شود و زندگی، آینده و موارد مشابه برایش غیرجذاب است. بنابراین اختلال های خلقی در شکل های متنوع و گوناگون شان، شایع ترین اختلال هایی هستند که افراد به خاطر آن خودکشی می کنند. البته باید دانست که تمام افراد خودکشی گرا افسرده نیستند و نیز اینکه تمام افراد افسرده خودکشی گرا نیستند. مهم اینکه، باید به خاطر سپرد افراد خودکشی گرا درد و رنج غیر قابل تحملی را تجربه می کنند که همیشه افسردگی نیست و حتی اگر دچار افسردگی باشند، ماهیت غیرقابل تحمل افسردگی عامل محرک بحرانی است. این گونه افراد به خاطر این باور که آنقدر ضعیف هستند که نمی توانند بر مشکلات غلبه کنند، هر چیزی را رد می کنند جز مرگ، بنابراین نمی توانند با مشکلات زندگی کنار بیایند ( پالمر، ۲۰۱۰ ).

audience-blurred-church-2330141

نظریه های مربوط به خودکشی: پرخاشگری

تعارض و پرخاشگری از پیامدهای ناآگاه و حالت های غیرمستقیم و مرتبطی است که اغلب در خودکشی مشهود می شوند. فرد خودکشی گرا دارای تعارض است.

پیچیدگی ها، نگرش ها و هیجان های متضاد هم زمانی وجود دارند که اغلب در مورد یک فرد و حتی در مورد تمام زندگی اش وجود دارد. این تعارض نه تنها میان عشق و نفرت، همچنین تعارض میان زنده ماندن و درد غیر قابل تحمل است. فرد فروتنی، فرمانبرداری، ازخودگذشتگی، تسلیم شدن، شلاق خوردن و گاهی اوقات حتی مازوخیسم را تجربه می کند. طبق گفته فروید  ( ۱۹۱۷ به نقل از مارش، ۲۰۱۰) زمان تصمیم گیری نهایی، فقط بخشی از ذهن خودکشی گرا در حالت آگاهی به سر می برد و بیشتر نیروی محرک خودکشی به صورت فرآیندهای ناآگاه است.

baby-baby-feet-bed-733881

نظریه های مرتبط با خودکشی، درد روانی غیر قابل تحمل

درد روانی غیرقابل تحمل، محرک شایع در خودکشی است (اشنایدمن ، ۱۹۹۳).

فرد خودکشی گرا در حالت برانگیختگی از اختلال قرار دارد یعنی درد و رنج روانی شدید و درد غیرقابل تحمل است.

ویلیام استایرون  (۱۹۹۰ به نقل از مارش، ۲۰۱۰ ) نویسنده کتاب مشهور انتخاب سوفی ، این درد را یک توفان عربده کش تمام عیار در مغز نامید. این درد، احساس درد است. همانطور که منینگر  (۱۹۸۳) خاطر نشان میسازد: علی رغم اینکه انگیزه های دیگری (عناصر، آروزها) نیز مشهود و آشکار است ولی فرد در ابتدا می خواهد از دردی رهایی یابد که در یک آسیب تجربه کرده است یعنی فاجعه ای مصیبت بار. فرد هیجان هایی نظیر تحت فشار قرار گرفتن، طرد شدن، محرومیت، تنها و بی کس بودن، درماندگی و به ویژه نا امیدی و بی پناهی را احساس می کند. این هیجان های ناتوانی، احساس ناامیدی و بی پناهی برای بسیاری از افراد خودکشی گرا دردناک است.

candle-hope-light-19661

نظریه های مرتبط با خودکشی، محدودیت شناختی

حالت شناختی شایع در خودکشی، محدودیت شناختی است (اشنایدمن،۱۹۸۵ به نقل از مارش، ۲۰۱۰).

محدودیت یعنی خشک اندیشی، محدود بودن کانون توجه، دید تک بعدی، عینی بودن که بخش اصلی شناختی در خودکشی است. فرد به خاطر محدودیت شناختی مسموم شده و این مسمومیت را می-توان در هیجان ها، منطق و ادراک فرد مشاهده کرد.

فرد خودکشی گرا در افکار و ارتباطاتش در لحظه قبل از مرگش، فقط اختلال و ترکیب یک آسیب (نظیر مشکلات زناشویی، رسوایی سیاسی، بیماری و طرد شدن از سوی همسر) را آشکار می کند. فرد اغلب از واژه هایی مانند فقط، همیشه، هرگز، هیچ کس و موارد مشابه استفاده می کند. فکر فرد خودکشی گرا در حالتی خاص با هدف نسبتاً ثابت و با محدودیت نسبی قرار دارد. در زمان رویارویی با آسیب دردناک، راه حل احتمالی به راه حل قابل اجرا تبدیل می شود. خودکشی تنها گزینه است. این محدودیت یکی از خطرناک ترین ابعاد ذهنی فرد خودکشی گرا است ( مارش، ۲۰۱۰).